هفته 39 ام (روز بزرگ)
سلام عروسک مامان بالاخره روزای انتظار به اتمام رسیده و دخترم تو این هفته میاد توی بغلم خدایا شکرت روز 22 مهر ساعت 4 صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی ولی خوابم نمیبرد زیر دلم درد میکرد یکمی آخ و اوخ میکردم که بابایی بیدار شد و گفت چی شده گفتم هیچی دلم درد میکنه گفت نکنه دخترم میخواد بیاد بهش گفتم نمیدونم فاصله دردا کم شده ولی فکرنمیکنم دوباره دراز کشیدم که بخوابم ولی نمیتونستم بعد بابایی گفت بلند شو بریم دکتر و زنگ زد به خاله درنا و اون بنده خدا هم سریع خودشو رسوند و مامانبزرگ هم میخواست بیاد زنگ زد و گفت اصلا نترس داریم میایم بهش گفتم نه نمیخواد بیای فعلا حالم خوبه الکی میای معطل میشی اگه وقت زا...