هفته 19 ام
سلام جیگرم
کوچولوی نازنینم دلم واسه دیدنت بی تابه .
چون دوست دارم که شما را به صورت طبیعی به دنیا بیارم باید در یک سری کلاسهای بارداری شرکت کنم
واسه همین به بیمارستان رفتم و ثبت نام کردم و بهم گفتن که از 20 خرداد که هفته 22 ام هستی بیایید.
عزیزدلم 5 خرداد یکی از بهترین روزهای زندگیم بود چرا که اولین ضربه های شما رو حس کردم و متوجه حضور یک فرشته توی دلم شدم
توی اتاق خاله درنا دراز کشیده بودم و دستم روی شکمم بود که شما با اولین ضربه ابراز وجود کردی و
مامان و خوشحال کردی
الهی من فدای اون دست و پای کوچولوت بشم اینقدر ذوق داشتم و به وجد اومده بودم که سریعا به بابایی
زنگ زدم و گفتم که نی نی تکون خورد و اونم کلی ذوق کرد و قربون صدقت رفت ولی نمیتونست زیاد حرف
بزنه چون سر کار بود .
همینجور خنده رو لبم بود و چشام بسته بودن که خاله درنا از سرکار اومد و گفت چی شده گفتم نفسم
حرکت کرد اونم کلی ذوق کرد و گفت الهی خاله قربونش بشه و دستش و روی شکمم گذاشت ولی شما
حرکتی نکردی واون بیچاره ناامید شد و رفت
به نظر من بهترین حسی که یک مادر قبل از به دنیا اومدن جگرگوشش میتونه داشته باشه همینه .
وای فندق مامان نمیدونی چقدر ذوق داشتم .
الهی مامان فدات شه خیلی دوست دارم