فرشته مامانیفرشته مامانی، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
شروع عشق من و بابای شروع عشق من و بابای ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دخترم تمام وجود و هستی من

انتظار فرشته کوچولو خیلی سخته

عشق من خیلی دلم هواتو کرده   من و بابایی دلمون واست تنگ شده ، راستی نفس مامان میخوام یه خبر خوب بهت بدم عزیزکم ، مامان چن ماه داره قرص اسید فولیک میخوره آخه این ویتامین به پیشگیری از نقائص هنگام تولد در مغز و نخاع نوزاد کمک می‌کنه، آخه من و بابا جون داریم خودمون و آماده میکنیم واسه اینکه ثمره عشقمون و که مدتی پیش خداجون هست و میدونم اون فرشته کوچولو هم دلش واسه مامان و باباش تنگ شده را پیش خودمون بیاریم تا کانون خونوادمون گرم شه پرنسس مامان یه چیزی میخوام بهت بگم من و بابا جون تصمیم گرفتیم که تو اردیبهشتی باشی  میدونی چرا چون فصل خوبیه ، هوای عالی داره نه زیاد سرده نه زیاد گرمه کوچولوی من خدای نکرده سرما نمیخوره ، ...
30 آذر 1392

تعطیلات نوروز بدون نی نی

سلام سلام قند عسلم این تعطیلات نوروز هم بدون تو اومد و رفت ....   قاصدک نازنینم زمان سال تحویل  به بابایی میگفتم  4 تا عید ِ بدون ِ نی نی رو تجربه کردیم... عید ِ دونفره!! دوست دارم انشالله سال دیگه  عیدمون دو نفر و نصفی باشه....!!یعنی تو دلم باشی...!! و عید سال بعد به دنیا اومده باشی و کنارمون سر سفره بشینی و  عید  رو سه نفره جشن بگیریم...!!! دوست دارم هرسه مدلو تجربه کنم...!!! عید ِ بی نی نی.....عید با نی نی تو شکم.... و عید با حضور نی نی...... الهی قربونت برم کی میشه بیای و با ما کنار سفره بشینی و برای ماهی قرمز ِ تنگ ِ کوچولو&nb...
30 آذر 1392

درد و دل مامان و نی نی ملوسم

سلام گل خوشبوی من، خوبی نفسم؟  اون بالابالاها خوش میگذره؟ پیش فرشته ها ی مهربون خوشحالی؟ عزیزکم دارم از نبودنت مینویسم آخه من وبابایی خیلی برای اومدنت دعا دعا می کنیم،  توهم برای ما دعاکن دوردونه من ....  نمیدونم کی میای پیش ما وخوشحالمون میکنی ولی همیشه برات می نویسم،تا یه روزی وقتی که اومدی  با اون چشمهای معصومت تموم خاطراتت روبخونی و کلی  ذوق کنی. ماه من خیلی درســــــــــــتت دارم. بابایی هر نی نی که میبینه دلش آب میشه وهمش میگه پس کی قراره مسافر مهربون مابیاد؟منم میگم انشاالله  به خواست خدای مهربون نی نی ماهم میاد،صبر داشته باش. نی نی  معصومم: اون بالا که هستی پیش...
30 آذر 1392

مادر بودن بزرگترین افتخار هستی

عزیزکم امسال هم روز مادر و بدون تو سپری کردم نمیدونی دوردونه من ، چقد دوست داشتم باشی و روز مادر و بهم تبریک بگی  ولی عیبی نداره ایشالا سال دیگه کنارمی و تو رو تو آغوشم میگیرم   امروز بعد از اینکه از سرکار اومدم خونه زود آماده شدم رفتم کلاس  ( راستی یادم رفت بهت بگم عشقم مامانی کلاس زبان میره ) بعد از اتمام کلاس با خاله درنا رفتیم واسه مامان بزرگ هدیه خریدیم یه عطر واسش گرفتم و روز مادرو بهش تبریک گفتم ، ایشالا همیشه سایش بالای سرمون باشه. بابا فرامرز هم تا دیروقت سرکار بود وقتی اومد خونه با گل و هدیه اومد ( اونم واسه من یه عطر خریده بود) گفت از طرف منو شاهزاده کوچولوست خودش نتونست بیا...
30 آذر 1392

شروع تابستون

سلام سلام قندِ عسلم ببخشید این چند وقت چیزی  واست  ننوشتم آخه یه مقدار سرم شلوغ بوده زیاد وقت نکردم ، ولی قول میدم تند و تند همه رو واست بنویسم  چند هفته پیش روز پدر بود بازم تو پیشمون نبودی خیلی دوس داشتیم که باشی ولی عیبی نداره ایشالا سال دیگه 3 نفری جشن میگیریم فدات شم روز پدر من و بابا رفتیم بیرون من کلی هدیه واسه بابا خریدیم البته از طرف ِ خودم و شما عشق زندگیمون ، بعد هم با هم رفتیم شام خوردیم  راستی یادم رفت بگم چنتا لبلس خوشکل هم واست خریدم نفسم جیگرم یه خبر بهت میدم کلی خوشحال شی ، پشیر پسرِ خاله ماری تو کنکور ارشد دولتی  رتبش 14 شد واااااااااای کلی خوشحال شدیم هممون ، به خاله تبریک گفتم ...
30 آذر 1392

جیگیلی مامانی دلتنگه ، نمیدونه چیکار کنه ؟؟؟؟

سلام عزیزدلم خوبی مامانی ؟؟ اون بالابالاها خوش میگذره فدات شم الهی من قربونت بشم دلم خیلی واست تنگ شده این روزا خیلی فکرم مشغوله ، از یه طرف دوس دارم که زود زود بیای پیشمون و زندگی من و بابایی رو عوض کنی و از یه طرف فکر میکنم هنوز موقعیتمون  مساعد نیست ، با هر کسی هم که صحبت میکنم میگم دودلم میگه اشتباه نکن الان فرصت خوبیه واسه نی نی دار شدن با بابافرامرز هم که صحبت میکنم میگم بزاریم سال دیگه نفسمون بیاد ، میگه چرا باید صبر کنیم من دوس دارم  نی نی زودتر بیاد پیشمون قلب مامان  نمیدونی بابا چقد عاشق بچست هر بچه ای رو که توی خیابون میبینه کلی واسش ذوق میکنه و اگه بابا و مامان بچه اجاه بدن ب...
30 آذر 1392

اثاث کشی مامان بزرگ

سلام دوردونه مامانی خوبی نفسم دلم واسه بغل کردنت یه ذره شده الهی قربونت برم  من ،  کی میای دیگه پیشم چن روز پیش خاله لیلی به همراه  شقایق و شیرین و عمویی اومدن (البته میخواستن واسه آخرِ تابستون بیان ولی چون خاله مژی فقط این هفته ایرانه باید زود برگرده ، اومدن که ببیننش ، ما هم تا سال دیگه نمیبینیمش   ) راستی قند عسلم یادم رفته بود بهت بگم که مامان بزرگینا خونه قدیمی رو  فروختن یه خونه دیگه خریدن ، دیروز هم اثاث کشی کردن رفتن تو خونه جدیده الان به ما نزدیکتر شدن هورااااااااااااااا ( البته فقط واسه چند ماه ، چون خونه ما هم تا چن ماه دیگه آماده میشه باید اثاث کشی کنیم بریم تو خون...
30 آذر 1392

❤❤❤❤ آمادگی برای حضور نی نی در شتم مامانی ❤❤❤❤

سلام عزیز دلم ، ملوسکم خوبی مامانی؟؟ الهی من قربونت برم وای نمیدونی  که چقدر دلتنگتم روزا همینجوری میگذره و من بیتاب حضورتم منتظرم که خدا جون یکی از اون فرشته های کوچولوشو ازآسمون واسم بفرسته و من و بابایی رو خوشبخت ترین آدمای روی زمین کنه سپری کردن این روزها بدون تو واسم خیلی خیلی دشوار شده نخودچی مامان ،  یه چیزی میگم بین خودمون باشه به بابایی نگیووووو ناراحت میشه این روزا خیلی بهونه گیر شدم خودمم نمیدونم چم شده بابایی بیچاره هم چیزی نمیگه ( مجبوره دیگه تحملم کنه ) آخه میدونی چیه من و بابا جونت هر روز صبح میریم سرکار تا عصر همدیگرو نمیبینیم فقط با هم تلفنی صحبت میکنیم ( خوب دلم زود زود ...
30 آذر 1392