هفته 28 ام
سلام دختر نازنینم
خاله ماری و مهرشاد هم اومدن واسه دیدن خاله مژی و جمع خاله ها جمع بود بجز
خاله لی لی که بخاطر انتخاب رشته شقایق و کلاسای شیرین نتونستن بیان .
خلاصه دخترم جای شما هم واقعا خااالی بود
سرویس خواب دخترم هم آماده شد و آوردن و چیدم توی اتاقت و خاله ها قربون
صدقت میرفتن و به من میگفتن دنیا کی دخترت بدنیا میاد دلمون میخواد زودتر
ببینیمش و اون لپای توپلشو گاز بگیریم منم میگفتم وااااای دلتون میاد اونا هم میگفتن
که خواهرزاده خودمونه بعععله که دلمون میاد
البته دخترم نترسی و اونا شوخی میکنن چون خیلی دوستت دارن
خاله مژی آخر هفته رفت و خاله ماری هم فردا صبحش چون مهرشاد کلاس تابستونی
داشت
اون روزی که خاله اینا رفتن بابایی هم اومد و کلی خوشحالم کرد
بابایی گفت عزیزم چه تپل شدی آخه بعد از 2 ماه اومد منم گفتم دخترت تپل شده بعد
بوست کرد و کلی قربون صدقت رفت
بابا واسه من و شما هدیه های خوشکل خرید
11 مرداد تولد مامانه ایشالا سال دیگه با هم جشن میگیریم قربونت برم
مامان و بابا بی صبرانه منتظر ورود دخترشونن.