هفته17 ام
سلام نفس مادر خوبی فدات شم این هفته هم مثل هفته های قبلی به سختی و دیر میگذره یکی اینکه بابایی دور از ماست و دلم واسش یه ذره شده یکی هم اینکه شما رو چند روزی هست ندیدم (توی مانیتور سونوگرافی) و دلم واسه شنیدن صدای دلنشین قلب کوچولوت تنگ شده اول هفته خونه عمو کیامرز بودم نیسا تب شدید داشت و بیمار شده بود عزیزم اینقد ضعیف و لاغر شده بود که فکر میکنم مربوط به دندان هایش باشد زندگی مامان وقتی فکرشو میکنم که زمانی که میخوای اون مرواریدای سفید و توی دهنت دراری و خدای نکرده تب کنی دلم هوری میریزه و ناراحت میشم راستی یادم رفت بهت بگم جیگرم که بابایی نیسا رو خیلی دوست داره و البته نیسا هم اونو خیلی دوست داره و هر وقت بابایی رو میبینه ا...